توسل خادم مسجد جمکران
سید عبدالرحیم، خادم مسجد جمکران می گوید:
شب جمعه ای، جمعیت زیادی به مسجد جمکران آمده بودند. من از الاغ خود غافل بودم و وقتی متوجه شدم و به سر وقتش رفتم، حیوان و کره اش را ندیدم. الاغ حدود چهل تومان ارزش داشت.
مدتی در اطراف شهر به دنبالش می گشتم. از شخصی شنیدم که می گفت: الاغی را با این نشانی به طرف کاشان می بردند. کسی را به آن طرفها فرستادم؛ ولی دید حیوان ما نیست. بعد از آن که مأیوس و نا امید شدم، به مسجد آمدم و عرض کردم: یا حجت الله ( حضرت ولی عصر علیه السلام ) من خادم این مسجد هستم جزای خدمت من آن است که الاغ مرا ببرند؟
من نابینا هستم، سوار او می شدم و برای خدمت به مسجد می آمدم حال جزای من این است؟ حتماً باید تا جمعه آینده کاری کنید که الاغ خودش بیاید و سوار آن شده و به منزل بروم و تا نیاید از این مکان نخواهم رفت، و گریه ام گرفت.
روز جمعه شد و تا ظهر خبری نشد؛ لذا بعد از ظهر به مسجد رفته و باز عرض کردم: یا حجت الله روز جمعه شد و الاغ من نیامد. صبر کردم تا عصر شد.
ناگاه کسی آمد و گفت:
دامادت سوار بر الاغ می آید. وقتی رسید، سؤال کردم: از کجا پیدایش کردی؟
گفت: شخصی از اهل ساوه آن را به قبرستان بزرگ قم آورده بود تا بفروشد. همین که نگاه کردم حیوان را شناختم و آن را گرفتم.
مرد ساوه ای گفت: شخصی در ساوه این الاغ را آورد و من خریدم؛ اما تعجب کردم که چرا به این ارزانی به من داده است؛ چون قیمتش زیادتر از اینها است لذا آن را آوردم تا در قم بفروشم، شاید استفاده ای بکنم.
بالاخره دزد را پیدا کرده و پول را پس گرفتند و سید عبدالرحیم از برکت این مسجد و توسلش به امام عصر علیه السلام به مراد خود رسید.